استاد صحبت اله معینی چاغروند فرزند معین السلطنه خرم آبادی و برادر مادری بانو سلطنت اعظمی. مرتضی خان اعظمی سرکرده رشید ایل بیرانوند و رئیس جبهه ملی شاخه لرستان. پرویز خان اعظمی فرزند شیرمحمدخان بیرانوند.
یکی از بزرگان بیرانوند که از طایفه ماراب بوده به اسم علیمراد ماراب و رییس طایفه اش بود آدم مهمی بود طایفه ماراب به دلیل دوستی با بزرگان میرزاوند به دلیل اختلاف با عده ای در خرم آباد به سمت دهستان میرزاوند در الوارگرمسیر نقل مکان می کنند و در آنجا مدتی اقامت می کنند در آنجا به خاطر ایجاد پیوند دخترعموی علیمراد دختر جافرخان بیرانوند رو برای استحکام روابط به صیفور میرزاوند از بزرگان میرزاوند می دهند طایفه علیمراد در آنجا با طایفه قلاوند اختلاف پیدا کرده عباس خان قلاوند که در آن موقع مامور دولت رضاشاه پهلوی بود با آنها اختلاف پیدا کرده و چون طایفه قلاوند در آن موقع با طایفه میرزاوند به خاطر ریاست و قدرت مداری اختلاف داشتند این امر براشون بد بود علیمراد ماراب در ناحیه قلاوند و عباس خان دست به غارت می زند گله هایی از آنها رو به باج می گیرند از ملاعوض بختیاری که کدخدای طایفه شِهی در سردشت دزفول بود که داماد طایفه میرزاوند بود و با طایفه میرزاوند پیوند خویشاوندی داشت می خواهند که گله ها و باج ها رو نزد خود نگه دارد اما چون او با عباس خان قلاوند رفاقت داشت این کار رو نپذیرفت بعد مدتی طایفه ماراب به سمت ناحیه ای به اسم کورک نقل مکان می کنند در آنجا عباس خان یک اکیپ نظامی از دزفول برای دستگیری آنها می برد در ناحیه کورک با آنها درگیر شده که طبق روایت ها علیمراد ماراب از بالای بلندی تیری می اندازد که به عباس خان اصابت کرده و او به قتل می رسد بعد آن تمام آن ناحیه زیر رگبار آتش ماموران قرار گرفته و آنها تسلیم شده و همشونو دستگیر می کنند که با وساطت همین خانواده اعظمی که از بستگان اونها بودند دولت آزادشان می کند
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
یکی از بزرگان بیرانوند که از طایفه ماراب بوده به اسم علیمراد ماراب و رییس طایفه اش بود آدم مهمی بود طایفه ماراب به دلیل دوستی با بزرگان میرزاوند به دلیل اختلاف با عده ای در خرم آباد به سمت دهستان میرزاوند در الوارگرمسیر نقل مکان می کنند و در آنجا مدتی اقامت می کنند در آنجا به خاطر ایجاد پیوند دخترعموی علیمراد دختر جافرخان بیرانوند رو برای استحکام روابط به صیفور میرزاوند از بزرگان میرزاوند می دهند طایفه علیمراد در آنجا با طایفه قلاوند اختلاف پیدا کرده عباس خان قلاوند که در آن موقع مامور دولت رضاشاه پهلوی بود با آنها اختلاف پیدا کرده و چون طایفه قلاوند در آن موقع با طایفه میرزاوند به خاطر ریاست و قدرت مداری اختلاف داشتند این امر براشون بد بود علیمراد ماراب در ناحیه قلاوند و عباس خان دست به غارت می زند گله هایی از آنها رو به باج می گیرند از ملاعوض بختیاری که کدخدای طایفه شِهی در سردشت دزفول بود که داماد طایفه میرزاوند بود و با طایفه میرزاوند پیوند خویشاوندی داشت می خواهند که گله ها و باج ها رو نزد خود نگه دارد اما چون او با عباس خان قلاوند رفاقت داشت این کار رو نپذیرفت بعد مدتی طایفه ماراب به سمت ناحیه ای به اسم کورک نقل مکان می کنند در آنجا عباس خان یک اکیپ نظامی از دزفول برای دستگیری آنها می برد در ناحیه کورک با آنها درگیر شده که طبق روایت ها علیمراد ماراب از بالای بلندی تیری می اندازد که به عباس خان اصابت کرده و او به قتل می رسد بعد آن تمام آن ناحیه زیر رگبار آتش ماموران قرار گرفته و آنها تسلیم شده و همشونو دستگیر می کنند که با وساطت همین خانواده اعظمی که از بستگان اونها بودند دولت آزادشان می کند