بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه طوایف کوهدشت ترهان طرهان طوایف نورآباد ایل باجولوند طایفه سگوند طایفه دالوند طایفه چگنی ایل حسنوند ایل پاپی. طایفه زیدعلی بیرانوند بارانی بیرانوند کربیرانوند صفربیرانوند میخک چرمارن شمس الدین یاراحمد
بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه طوایف کوهدشت ترهان طرهان طوایف نورآباد ایل باجولوند طایفه سگوند طایفه دالوند طایفه چگنی ایل حسنوند ایل پاپی. طایفه زیدعلی بیرانوند بارانی بیرانوند کربیرانوند صفربیرانوند میخک چرمارن شمس الدین یاراحمد

پیغام بی بی مریم بختیاری به دکتر مصدق

پیغام بی بی مریم بختیاری به دکتر مصدق: تا زمانی یک زن لچک به سر برنو به دست در ایل بختیاری هست شما در امانید...
(مربوط به سال 1319 که دکتر مصدق به بی بی مریم بختیاری پناه برد)
تنظیم:مظفر زیدعلی بیرانوند

کودتای ننگین 28 مرداد 1332در خرم آباد به روایت و قلم فریده کمالوند


عشایر مسلح طرفدار مرتضی خان اعظمی در صحن وسیع حیاط و پشت بامها اجتماع کرده و سنگر بسته بودند....

گزارش کودتای ننگین 28 مراد 1332 در خرم آباد به روایت و قلم فریده کمالوند همسر گرانقدر دکترهوشنگ اعظم

---------------

در آن زمان پنج سال داشتم و سالی بود که کودتا بر ضد دولت ملی دکتر مصدق به وقوع پیوست و نظامیان دولتی اقدام به دستگیری نیروهای طرفدار دولت ملی کردند به همین دلیل نظامیان و نیروهای دولتی با یورش به منزل مسکونی ما در سبزه میدان خرم آباد قصد دستگیری مرتضی خان اعظمی را داشتند و عشایر مسلح طرفدار مرتضی خان در صحن وسیع حیاط و پشت بامها اجتماع کرده و سنگر بسته بودند تا از ورود نظامیان به داخل حیاط ممانعت به عمل آورند...


سروصدا و هیاهو از خیابان به گوش می رسید. نیروهای ارتشی بافشار زیاد و به رغم مقاومت عشایر مدافع مرتضی خان قصد داشتند وارد صحن حیاط شوند، اما دیوار انسانی عشایر مسلح راه آنها را سد کرده بود و علاوه بر درگیری های فیزیکی بحث و جدلهای لفظی هم در گرفته و داد و فریاد تمام فضای حیاط را پر کرده بود...

من گاه گاه به آغوش مادرم پناه می بردم اما دوباره کنجکاوی و شیطنت بچگانه ام باعث میشد که در هر فرصتی خودم را به صحن حیاط برسانم تا ببینم چه خبر است.
صحن هزار متری خانه ما در قرق مردان مسلح و خشمگین طایفه بیرانوند بود که به دفاع از مرتضی خان در حیاط اجتماع کرده بودند و بالای پشت بامها هم تعدادی از آنان با تفنگهایشان شانه به شانه هم سنگر گرفته و آماده شلیک بودند.
در این حین هوشنگ پسر بزرگ مرتضی خان که در آن زمان هفده ساله بود با شور و حرارت زیادی در فعالیت و آمد و رفت بود... در آن فضای پراضطراب و هیاهو با پیشنهاد عده ای از افراد که در صحن حیاط موضع گرفته بودند از حیاط همسایه نردبان گذاشتند که ما بچه ها و مادرم را از آن محل خارج کنند. مادرم به مرتضی خان اصرار میکرد که او هم همراهمان بیاید اما او نپذیرفت و گفت: 《این همه مردان طایفه به خاطر من خودشان را به خطر انداخته و سینه شان را سپر گلوله های نظامیان کرده اند و آن وقت من فرار کنم؟ نه همینجا می مانم.》پس از دقایقی ما را با همان نردبان به بیرون منتقل کردند و به منزل اقواممان رفتیم.
در تماس تلفنی که مسئولان با تهران گرفته بودند اینطور گزارش داده بودند که تعداد افراد بیرانوند که به دفاع از مرتضی خان اجتماع کرده اند خیلی زیاد است و در صورت درگیر شدن ارتش و دست به اسلحه بردن دوطرف تعداد زیادی کشته خواهند شد و احتمال بروز اغتشاش و ناآرامی در شهر خرم آباد زیاد است.
یادهای ماندگار- فریده کمالوند-ص 22،23،24
تنظیم:مظفر زیدعلی بیرانوند