بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه طوایف کوهدشت ترهان طرهان طوایف نورآباد ایل باجولوند طایفه سگوند طایفه دالوند طایفه چگنی ایل حسنوند ایل پاپی. طایفه زیدعلی بیرانوند بارانی بیرانوند کربیرانوند صفربیرانوند میخک چرمارن شمس الدین یاراحمد
بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه پاپی طوایف کوهدشت طرهان طوایف نورآباد دلفان ایل باجولوند طایفه سگوند ایل حسنوند سلسله

بزرگان لرستان ایل بیرانوند ایل بالاگریوه طوایف کوهدشت ترهان طرهان طوایف نورآباد ایل باجولوند طایفه سگوند طایفه دالوند طایفه چگنی ایل حسنوند ایل پاپی. طایفه زیدعلی بیرانوند بارانی بیرانوند کربیرانوند صفربیرانوند میخک چرمارن شمس الدین یاراحمد

جانکه صیادی (سالاری)


مرحوم جانکه صیادی(سالاری)زاده۱۲۶۵وفات۱۳۵۴ از بزرگان و کدخدایان معروف لرستان که همراه و همگام با بزرگان بیرانوند و خوانین زینبی بوده است.

ایشان در زمان به قدرت رسیدن رضاخان و تلاش حکومت مرکزی برای اثبات قدرت خوددر اوایل قرن ۱۳ هجری شمسی که به ناحیه لرستان نیرو اعزام کرد تا بر آن مسلط شود همراه و همگام با خوانین و ایل بیرانوند که در آن زمان اتحاد و همبستگی بین آنها برقرار بود با توجه به اینکه با ورود لشکر رضا خان به لرستان و ایجاد مزاحمت و آزارو اذیت مردمان عشایر و ایل بیرانوند تاب و تحمل خود را از دست داده ودر برابر لشگر رضا خان مقاومت و ایستادگی به عمل آورند در همان سالی که حکومت قصد ورود به لرستان را داشت مردم لرستان بخوصوص خوانین و ایل بیرانوند به همراه بسیاری از طوایف با غیرت لرستان در اولین مصافی که در سال ۱۳۰۳در جنگ تنگه زاهد شیراتفاق افتاد به طوری که با فرمان جهاد سران ایل بیرانوند و دیگر طوایف از سراسر منطقه لرستان که عمدتا از پشتکوه بودند به تنگه زاهد شیرخود را رسانیده بودند و دلاوران در مقابل لشکر غرب ایستادگی کردند .

ایشان ک در آن زمان برای مقابله با ورود لشگر غرب به لرستان (تنگه زاهد شیر )آماده می شدند یک روز قبل واقعه به همراه عده ای از مردان دلیر و شجاع همچون:۱-محمد خان (مخو)۲-اسد۳-قیانی۴-کریمخان شهرتین مصطفی وند۵-جانعلی چغلوند و چند نفر از زبدگان شبانه از تنگ و به دور از چشمان سربازان که در آن زمان تنگه را پست بندی کرده بودند و به کسی اجازه نمی دادند از آن عبور کند و این افراد به هر نحوی از آن تنگه عبور داده و خود را به منطقه ده پیر رسانیده و شب را در همان محل دقیقا روستای ده نوروز سپری کرده و همزمان با سپیده دم به سمت ارتفاعات کمر سیاه پیمایش نموده و به محل مذکور (تنگه زاهد شیر)رسیدند.

در همان زمان اولیه قوای غرب متوجه حضور نامبردگان در شمال تنگه میشوند ودر سپیده دم درگیری شروع می شود و با گشودن آتش دو طرف در گیری سختی در ارتفاعات تنگه شکل می گیرد و چون تمام ایل در این منطقه حضور به عمل آورده بودند از طرف منطقه کمالوند به طرف تنگه زاهد شیر شروع به آتش نمودند به طوری که تمام پست بندی های اولیه توسط عشایر و ایل بیرانوند فتح می شود در این روز بسیاری از نیرو های لشگر غرب کشته و تعداد کمتری از عشایر مجروح گردیده می شوند به دلیل اشنایی و سنگر بندی مناسب .


در همین درگیری مرحوم کدخدا جانکه از ناحیه دست مجروح گردیده و بعد از اتمام جنگ همراهان وی برای مداوای ایشان از محل مذکور خارج شده و به منطقه هرو بیرانوند می روند.

سرانجام نیروهای غرب با توجه به رشادت های ایل بیرانوند و دیگر طوایف لرستان توانستند به شهر خرم اباد مسلط شوند .اما این تسلط باعث نشد نارضایتان به حکومت ار تلاش دست بر دارند همچون ایشان که پس از مداوای خود دست از تلاش بر نداشته به طوری که شواهد و قرائن گواه براین داشته اند که کدخدا جانکه در چندین جنگ مذکور مانند :دُم سرخ کوهدشت-جنگ دلیچ شرکت داشته و هرگز نسبت به سرزمین مادری و عهد و پیمان برادری که با سران ایل بیرانوند بسته بود با توجه به سختی هایی که در این مدت تحمل کرده همچون دوبار تبعید به سرزمین خراسان که بار اول در سلطان آباد اراک فعلی به هر نحوی از دست سربازان گریخته و به سمت زادگاهش روانه می شود و به دوستان و هم کیشان خود می پیوندد و بعد از مدتی با توجه به مراجعه معتمدین دولت مرکزی و شخص ابوطالب بارانی بیرانوند ارائه تامین نامه برای ایشان مبنی بر عفو و بخشش عمومی برای یاغیان و ناراضیان دولت راضی شوند که خودرا تسلیم دولت مرکزی کرده و از این به بعد آزاد زندگی کنند .

ولی طبق قول و قراری که برای تامین نامه ایشان قرارداده بودند بر خلاف آن عمل کردند و وی را در محل پادگان نظامی ک در محلی به نام هولاندشت  می باشد وی را در سال 1308 به همراه بسیاری از بزرگان و مبارزان ایل بیرانوند دستگیر و به تربت جام تبعید می نمایند.

 این کار برای این بود که مقداری از وضع متشنج آن زمان لرستان را بکاهند ولی هزاران کیلو متر دورتر از سرزمین مادری باعث نشد یک لحظه از فکر برگشت به لرستان را فراموش کند  .

در بهار ۱۳۰۹پس از مدت ۶ ماه تبعید کمر همت را بسته و قصد سفر به دیار خود نموده و با توجه به سخت گیری هایی که در آن زمان برای تبعیدی ها در نظر می گرفتند ایشان توانستند شجاعانه و برداشتن مقدار توشه ای از دست نیروهای نظامی فرار کند و راهی دیار خود شود .

شاید در آن زمان برای هیچ کس قابل تفهم

Salari:

و درک نبود که کسی بتواند به راحتی راه برگشت را به لرستان پیدا کرده و راهی این دیار شود زیرا تمام کسانی که تبعید می بودند چشمان انها را بسته و حرکت می دادند مبادا کسی قصد برگشت را داشته باشد .

ولی ایشان با وجود تمام سختی هایی که دولت انجام داده بود مجبور شد شبانه قصد مراجعت نماید شاید برای خواننده جالب باشد شبانه چطور؟؟

زیرا در روز امکان پیمایش وجود نداشت چون ممکن بود به دست سربازان و نظامیان افتاده و دوباره گرفته شوند .

ایشان کل مسیر را شبانه و با توجه به تعاریفی که بزرگان در تبعید بودند برای ایشان گفته بودند که چگونه از روی ستارگان می تواند به لرستان برگردد ایشان از تجربه ی آنان استفاده کرد و به سمت لرستان حرکت کردند.

ایشان شبانه و با شتاب و عجله فراوان به سمت لرستان در حرکت بوده و تا چندین شب و قبل از رسیدن به محل خار ورامینک عبور از کویر برای هرکسی پر از سختی و مرارت فراوان میباشد

در این هنگام ایشان متوجه وجود یک اسب در آن منطقه میشود سپس به هر نحوی آن اسب را گرفته و بر آن سوار میشود ودر سپده دم شروع به حرکت کرده و بر آن تاخت تا نزدیکی غروب طول کشید که از آن محل سخت و بیابانی عبور کند سپس اسب را رها نموده و قصد استراحت در همان منطقه را دارد که نزدیک به یک تپه بوده است حرکت میکند.

در این زمان یک افسر نظامی که در حال گشت بوده برخورد کرده و به ایشان فرمان ایست میدهد و ایشان را از ادامه راه باز میدارد سپس از وی سوالاتی میپرسد که اهل کجایی ،اینجا چکار میکنیو به کجا میروی وی از فرد نظامی درخواست میکند که بنده یک فرد عادی می باشم و در حال برگشت به خانه خود میباشم ولی آن افسر نظامی که ظاهر و هیبت ایشان را برانداز میکند به وی چندین دشنام داده که شما یک فرد عادی نیستید و باید شمارا دستگیر کنم.

در این هنگام این فکر به ذهنش مرسد که اگر این نظامی تیر در خشاب داشته باشد حتما با عکس العمل من تیر رها کرده و به هر نحوی من را تسلیم می نماید ولی اگر تیر در خشاب نداشته باشد و به فاصله ای که تیر در خشاب بگذارد بهترین فرصتی هست که با او درگیر شود و در آنجا قدرت بدنی و چابکی شخص است که تصمیم گیرنده است که چه کسی تسلیم میشود.

ایشان با افسر درگیر میشوند و اورا تسلیم خود نموده و به این فکر می افتد که اگر اورا رها کند صد در صد آن شخص خواهد رفت و به تمام پست های نظامی را خبر دار میکند و اگر اورا با اسحله بکشد ممکن است ساعاتی دیگر نظامیان یا اهالی آن منطقه برسد در این لحظه به نظرش میرسد که بهترین راه خفه کردن وی توسط تَسمه تفنگ می باشد و ایشان این کار را انجام میدهد و ان افسر را پس از کشتن در همان محل دفن می کند.

 

سپس تجهیزات افسر نظامی را برداشته وبه حرکت شبانه خود ادامه داده و ظرف مدت ۲۰ شب پیاده روی وی از تربت جام به لرستان می آید.


وی پس از استراحت از این سفر طولانی دوباره به دوستان خود پیوسته و دوباره شروع به مبارزات علیه نیروهای رضا خان میکند در این زمان فرماندهی مبارزان ایل بیرانوند بر عهده علی رضاخان نصراله خان یدالله خان بیرانوند بوده است.

در تابستان ۱۳۱۰ کدخدا جانکه با دسته بیست نفری خود که در تنگ شبیخون کمین کرده بودند در این هنگام اتومبیل فرماندهان نظامی که پیش قراول یک ستون نظامی بوده اند که به سمت خرم اباد در حرکت بوده اند آتش گشودند و آنان را از ادامه مسیر باز میدارند و فرماندهان نظامی که تعدادشان ۴ یا ۵ نفر بوده اند دستگیر کرده و به سمت کوه کمر سیاه حرکت داده . از جمله رجل سیاسی و افسران ارتش که کدخدا جانکه و همراهانش در تنگه شبیخون خرم آباد دستگیر کردند میتوان به: ۱-سرلشکر فضل الله همایونی۲-سرهنگ باقر خان۳-پیشکار دارایی۴- موثقی اشاره داشت.

افراد مشارالیه را به منطقه ای امن برده و به مدت 12 روز پنهان کردند به طوری که ستون نظامی که پشت سر آنها عازم خرم آباد بوده وقتی از واقعه مطلع میشوند تمام دامنه کوه را زیر آتش قرار داده و به جستجو پرداختند ولی هیچ اثری از آنان یافت نکرده بودند.

پس از آرام شدن منطقه و بازگشت ستون نظامی افراد نامبرده را در چندین محل امن پنهان میکنند تا اینکه افرادی از طرف دولت از کدخدا جانکه و همراهان می خواهند که خواسته خود را در قبال آزادی این چهارتن به آنان بگوید.

در آن زمان برخی سران ایل بیرانوند از جمله علی رضا خان و نصرالله خان در زندان قصر تهران محبوس بودند و ایشان از این فرماندهان تقاضای آزادی علی رضا خان و نصرالله خان را کرده و دادن تامین نامه برای خود و همراهانش میشود.

سپس به واسطه ی معتمدین منطقه و سادات نامه ای از فرماندهان نظامی به دولت مرکزی داده میشود که با آزادی سران ایل بیرانوند موافقت شود که این کار صورت میگیرد وآنان از زندان قصر آزاد شدند و سپس مراحل آزادی فرماندهان نظامی فراهم شد و آن ها هم آزاد شدند ولی به دلیل قول شرفی که معتمدین محل و نایب الحکومه منطقه به کدخدا جانکه و همراهانش داده بودند که  تامین نامه آن هارا خواهند گرفت پس از آزادی فرماندهان به قول خود عمل نکرده و ایشان و همراهان را به هر ترفندی به دست نیروهای دولتی سپردند و پس از تشریفات نظامی که توسط شخص سپهبد امیر احمدی از وی و همراهانش به عمل آورد با توجه به اینکه سپهبد فردی غضبناک و چهره ای خشمگین داشت و کسی یارای بحث و گفت و گو با ایشان را در حالت عادی نداشتند چه رسد به حالتی که که به او گزارشات  متعدد از اقدامات وی و همراهانش به گوش او رسانیده یا مکتوب نوشته بودند.


در این زمان وقتی سپهبد از کدخدا جانکه باز جویی میکند و تمام ماجرا را به درستی و بدون کم و زیاد را از اویل تا آخر برای او شرح میدهد و دلیل مخالفت وی و همراهانش را به درستی از زبان او میشنود سپهبد به ایشان می گوید بخدا قسم اولین کسی که در اینجا باید اعدام میشد شما بودید ولی به دلیل اینکه تمام اعمالی را که انجام داده اید بدون کم و کاستی و هیچ ترسی بیان نموده اید شما از طرف بنده و دولت مرکزی تامین نامه خواهید گرفت و از این تاریخ به بعد هیچ گونه مزاحتمی از طرف دولت برای شما ایجاد نخواهد شد و این گونه هم شد.

سپهبد امیر احمدی به ایشان پیشنهاد املاک مهمی از قبیل سراب یاس و کره گاه و سراب دارا و... را داد اما مرحوم جانکه پیشنهاد سپهبد را نپذیرفت و به واسطه زندگی قبلی در ده پیر و وجود آشنایان و فامیل ها در منطقه مزبور از سپهبد ملک ده پیر را را خواستار شد. بنابراین سپهبد امیراحمدی  منزل مسکونی در روستای میرآباد واقع درمنطقه  ده پیر خرم آباد برای ایشان خریده و ایشان بر اساس سند دولتی بر زمین های کشاورزی آنجا دستیابی پیدا میکند و مشغول کشاورزی میشود.

کدخدا جانکه صیادی در زمستان سال ۱۳۵۴  در سن ۸۹ ساگی دار فانی را وداع کرده و در همان منطقه به خاک سپرده میشود.

روحش شاد و یادش گرامی


نظرات 8 + ارسال نظر
محسن سالارحسنوند پنج‌شنبه 18 آبان 1396 ساعت 22:22

09166699939 تلگرام در خدمتم

صیادی پنج‌شنبه 11 آبان 1396 ساعت 17:44

09375911123

صیادی پنج‌شنبه 11 آبان 1396 ساعت 17:43

سلام آقای سالاری این شماره بنده هست میتونین تماس بگیرین درخدمتتون هستم

Reza سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 14:56

قربون بابابزرگ خودم

محسن سالارحسنوند شنبه 11 شهریور 1396 ساعت 15:31

اطلاعات بیشتر بزار

محسن سالار حسنوند جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 01:43

ما هم از طایفه سالار هستیم و ساکن چغلوندی بین ما و فرزندان جانکه نسبت فامیلی وجود داره خوشحال میشم اطلاعات در اختیارم بزارین

محمد صیادی پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 02:38

هر سوالی دارین در خدمتم

محسن یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 01:55

کاش از فرزندان ایشون و همچنین پدر و بقیه اعضای طایفه هم اطلاعاتی میزاشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد